این کتاب تلاشی است برای دفاع از نقش فلسفه در ساختن زندگی، اگرچه فلسفه نیازی به کسی ندارد تا از آن دفاع کند. ما نیاز داریم تا اهمیتش را در زندگی روشن کنیم تا بتواند نقش فراموششدهاش را ایفا کند، نقشی زندهتر: کار فلسفه این است که ما را قادر به زندگی سازد. نقشی که امروز در دورۀ انسان پس از ادیان به آن نیاز داریم؛ انسانی که بیشک نیازهای روحی دارد، اما ادیان موروثی نمیتوانند به آن پاسخ دهند. دوستانی داریم که از فجایع روزگار و مصیبتهای زمانه رنج میکشند، یکی در لهیب آتش دردی کشنده در شرایط بشری بسیار بیرحمانه میسوزد، یکی با دردهای ورشکستگی، یأس و بییاوری روبهروست، یکی از دوزخ خشونتی وحشی، خسته و نفسبریده بیرون جسته و برای ماندن جان میکند، یکی میبیند بلایای روزگار آمال و آرزوهایش را بر باد میدهد و پا به سن گذاشته و یکی هم بیهیچ پایانی در بستر مرگ افتاده... آیا فلسفه چیزی برای گفتن به اینان دارد؟
پاسخ آری است. و این همان چیزی است که تلاش میکنم ثابت کنم.