جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
از سفری دراز آمدهام آغشته به خاک و جز هیچ برایت ارمغانی نیافتهام …. برمیگشایم تا فروغ نومیدی را بر تهیگاه فرورفتهام نظاره کنی آری، گرسنگی را میشناسم تجسم سیریناپذیرش با من غریبه نیست خشخش خشکیده لبانم خلاته مرگ را زمزمه میکنند...