همین داستانهاست که میخوام فیلمشونو بسازم. مثل فیلم شکسپیر. ولی واقعی نیستن، سیلیا، هستن؟ (تکهای از نوار فیلم را برمیدارد و مانند نقابی دور چشمهایش میپیچد.) منظورم اینه که چطور ممکنه واقعی باشن وقتی این همه آدم هستن که هی عاشق میشن و فارغ میشن؟ عاشق، فارغ، مدام، و هر دفعه هم مطمئن به نظر میرسن. (بریده نوار فیلم را جلوی خودش میگیرد و ورانداز میکند.) بعد یهو دیگه مطمئن به نظر نمیرسن. ولی باز از نو مطمئن میشن.