غرق در سکوت چیزهایی که احاطهاش میکردند به دوروبرش نگاه کرد. پرهیبهایشان را برانداز کرد، و برای نخستینبار پی برد که آنها هم دقیقا مانند او رنگی ندارند. با خودش فکر کرد درواقع تمام چیزهایی که او دور خودش جمع کرده فقط مهرومومهایی هستند نهادشده بر قفلهای زندگی که وقتی باز شوند اندوه رها خواهند کرد...
-از متن کتاب