همانطور که خوانندگان این کتاب احتمالاً میدانند، ذهنآگاهی محبوبیت بسیاری پیدا کرده است. از مدارس و کلینیکها گرفته تا زندانها و محیطهای تجاری، اینک ذهنآگاهی در طیف گستردهای از محیطها تمرین میشود- و پژوهشها از مزایای آن حمایت میکنند. با این حال، باور به اینکه ذهنآگاهی و مراقبه میتواند درمانی تماموکمال برای موقعیتها و مشکلات بیشماری از جمله تروما به حساب بیاید، عواقب ناخواستهای به بار آورده است. همۀ ما دربارۀ مزایای مراقبه شنیدهایم و برای بسیاری از افرادی که به طور منظم به تمرین آن میپردازند این مزایا به واقعیت تبدیل شدهاند. اما من فهمیدهام که افرادی که چنین تجربهای نداشتهاند، و در چنین حکایت و مسیری با دیگران شریک نیستند اغلب عمیقاً احساس شرم میکنند- به ویژه آنهایی که تجربۀ تروما داشتهاند. آنها اغلب احساس میکنند که در مراقبه شکست خوردهاند، اشتباهی کردهاند و یا عمیقاً و به شکلی جبرانناپذیر درهم شکستهاند. این کتاب نگاهی نظاممند نسبت به تروما در اختیار ما قرار میدهد. به این ترتیب که همزمان با مسیری که خود دیوید طی کرده، این کتاب ذهنآگاهی را از رنج مراقبهکنندگان مجزا- و سیستم عصبی هریک از آنها- به حوزههای اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی که در تولید و تداوم تروما نقش دارند، بسط میدهد.