بارها دیدهایم که فشار روانی در صدر اخبار قرار میگیرد. خسارتهای ناشی از فشار روانی در صنعت بر اثر غیبت از محل کار و یا مرخصی استعلاجی، بیش از میلیونها پوند تخمین زده میشود. اما با وجود چنین پوشش خبری گسترده در مورد فشار روانی، هنوز خواننده معمولی از ماهیت درست فشار روانی آگاه نیست. مطبوعات به طور ضمنی چنین القا میکنند که فشار روانی از عوامل بیرون از شخص نشات میگیرد:عواملی مانند مشکلات و اختلالات خانوادگی، و بی عدالتی یا سوداهای رؤسا و بالا دستها، که کارکنان دستیابی به آنها را غیر ممکن میدانند. اشکال و ایراد اینگونه تعاریف فشار روانی این است که به صورت بخشی اجتناب ناپذیر از زندگی معرفی و تلقی میشود. به این معنی که اجبار داریم با مردمی روبرو شویم که آنها را خوش نداریم و با مشکلاتی دست به گریبان باشیم که اجتناب از آنها یا تغییرشان مقدور نیست. با این تعریف تعجبی ندارد که فشار روانی، امری محتوم و قطعی به شمار بیاید که حتی چیز خوبی هم هست: در شرایط فشار است که میتوانیم رشد کنیم و شکوفا شویم. اما این کتاب در مورد فشار روانی دیدگاه دیگری اختیار میکند و نشان میدهد تنها پیامد فشار روانی برای آدمی زندگی ناخوشایند و احتمالا کوتاهتر است. منظور این نیست که زندگی باید خالی از فشار باشد بلکه میگوییم فشار روانی لزوما به معنای آزار دیدن نیست. هیچ شغلی ذاتا فشارزا نیست. آنچه هر شغل معین را فشارزا میکند، نگرش ما به آن است. هر چند ممکن است قادر به تغییر شغل یا رؤسای خود نباشیم. ولی قطعا میتوانیم نگرشهای خود را به آنها تغییر دهیم.