رفتار هر یک از اعضای خانواده را نمیتوان بدون توجه به بافتی که در آن رخ میدهد درک نمود. خانواده درمانگرها اختلال فرد «مختل» را نشانه عدم تعادل یا بد کارکردی خانواده تلقی میکنند.
خانوادههای بد کارکرد به یک عضو «مختل» نیاز دارند تا او را به خاطر بهزیستی خانواده قربانی سازند. بنابراین، خانوادهدرمانی میکوشد تا ساخت خانواده و سلسله رفتارهای معیوب حاکم راتغییر دهد.
اثر حاضر این فرض رایج را به چالش میکشد که آنچه باعث تغییردرمانی میشود عمدتا عناصر منحصر به فرد الگوها و فنون درمانی است، و با تاکید ویژه بر زوج و خانوادهدرمانی پارادایم جدیدی ارائه میکند.
به طور خلاصه، پارادایم جدید توضیح میدهد که رواندرمانی نه به واسطه سهم منحصر به فرد هر الگوی درمان بخصوص یا مجموعه منحصر به فردی از مداخلات، بلکه بیشتر به دلیل مجموعهای از عوامل مشترک یا سازوکارهای تغییر که در تمام درمانهای اثربخش مشترک است موثر واقع میشود.