دوست عزیز این کتاب را که باز کنی، در سفری به دوچرخه به دوردستهای آشنا، همسفر من خواهی بود. ای همسفر جای هیچ بهانهای همچون آماده نبودن تن، نداشتن دوچرخه و ...نیست! فقط دستم را بگیر و بر ترک دوچرخهام بنشین تا با هم از «تبریز» (دیار شمس) «رکاب زنان در پی شمس» به سوی «قونیه» (دیار مولانا) روان شویم. سفر ما سیر آفاق خواهد بود و سیر در تاریخ. تا در کوچههای خسته تاریخ در محدوده هشت صد سالهای سیال خواهیم بود و از فضای این کوچهها رایحه عشق آسمانی «شمس» و «مولانا» را خواهیم گرفت. در قونیه نیز به کاروان مولانا که راهی «دمشق» است، خواهیم پیوست و غرق در اشتیاق یافتن شمس، به دمشق،شهر «ابن عربی»و محل حشر و نشر مولانا و شمس خواهیم رفت. سفر ما پر است از پنجرههایی که از آنها به تاریخچه اماکنی که در آن حضور داریم، نگاهی خواهیم انداخت. بیشتر این پنجرهها رو به روزگار شمس و مولانا باز میشود. دوست من لازم نیست دست پر باشی، فقط کافی است دل خود را صاف کنی. همه چیز در خورجین من وجود دارد. خورجین من پر است از اطعمه و غذاهای روح افزا و فرحبخش. کوله بار من لبریز از کتاب هایی همچون «مثنوی معنوی»، «دیوان شمس»، «فیه ما فیه»، «مقالات شمس» و ... است. نترس با وجود این گنجینهها جای هیچ کسالت و بیهودگی نیست. پس ای همسفر بقول معرفت «پروا مکن بشتاب». جادهها با جیرجیرکهای عاشق و گلها آفتابگردانش ما را میخواند.