کانراد در دورهای که قوه آفرینشش تحلیل رفته بود موفق شد شاهکاری خلق کند. این اثر که نام آن «مرز سایه» است درست پس از آغاز جنگ جهانی اول در 1914 نوشته شد. وقتی که جنگ شروع شد کانراد در لهستان بود، اما به مدد اقبالی بلند از صحنه جنگ گریخت و به محض بازگشت نوشتن این داستان را آغاز کرد و در پایان مارس 1915 آن را به پایان رساند. او این داستان را به پسرش که در جبهه بود و نیز به تمامی جوانانی تقدیم کرد که در آن زمان به دلیل ضرورت انجام وظیفه، حفظ انضباط و جانفشانی در راه عقیده از مرز سایه که جوانی را از پختگی جدا میکند گذشتهاند.
بدین ترتیب مرز سایه مورد دیگری از روی آوردن به اخلاق و اصول اخلاقی را توصیف میکند و همچون شریک مخفی بر اساس خاطرههای کانراد از اولین تجربه ناخداییاش نوشته شده است. زبان صریح و روشن کتاب یادآور زبان توفان است و در آن از احساسات رقتانگیز که در آثار بعدی کانراد رخنه میکند خبری نیست. شریک پنهانی داستان پرسشها و تردیدها درباره دلایل بودن و عمل است اما پایان مرز سایه بیانگر پایان رضایتبخش تردیدهاست.