«خدایگان کشته شد.»
واقعه، چون تندری در آسمان شبانه ترکید، خبر بر بالهای باد، آفاق را در نور دید. مرگ خدایگان همچون زندگیش، از دژ شاهی بهسان طلسمی باطل شده، به هوا برخاست، از فراز باغها، کوشکها، میدانها، سراها، بازارها، شهرها و ایالات گذشت؛ از فراز کشورها و قارهها عبور کرد و در سراسر گیرندههای جهان ارتباطات، طنین افکند.
واقعه یورش میآورد، از حصارها، دیوارها، دژها و کنگرهها عبور میکند، درها را به هم میزند پنجرهها را میگشاید، خشت و سنگ و چوب را میترکاند، حجمهای مقاوم را در هم میشکند، به فضاهای درونی نفوذ میکند، به ژرفای خستگی و خواب و ناآگاهی و بیاعتنایی چنگ میاندازد.
اینک باد فرمانروا در اقصای این جهان غبارآگین، خبر را به هر جا فرو میبارد...