نورا همیلتون، صبحی زمستانی در خانه روستایی قدیمیاش در شمال آمریکا از خواب بیدار میشود و میداند که مشکلی پیش آمده است.
جای شوهرش در تخت خالی است. غبار خواب که زدوده میشود، نورا میفهمد دنیاش به ناگهان از هم پاشیده شده است. شوهرش برندن، با طنابی پوسیده، خود را دار زده است.
اولین ساعت پس از فاجعه، در گیجی و ناباوری سپری میشود و بعد پرسشی ناخوشایند کمکم در ذهن نورا مینشیند: چرا برندن از رنجی که او را خودکشی واداشت چیزی ننوشت؟
چرا افسر پلیسی قدرتمند، با مهری که به همسرش داشت، شغل خوبی که داشت، شرایط آرامی که در شهرک زادگاهش داشت تصمیم گرفت زندگیاش را به پایان برساند؟
چه راز پنهانی برندن را واداشت که با آرامش به سوی مرگ گام بردارد؟
نورا که تمام عمر از حقایق تلخ فرار میکرد، حال باید با آنها روبهرو شود. او با بررسی آخرین روزهای زندگی همسرش به دنبال پاسخ میگردد. اما هر بار با مقاومت دوستان، همکاران و مادرشوهر بیعاطفهاش روبهرو میشود.
همه تلاش میکنند سوالهای او بیجواب بماند و پرسشهایی تازه و درهای بسته یکی بعد از دیگری در برابر نورا ظاهر میشوند.
زیر پوشش نرم برفی که بر شهر نشست، حقایقی تیره و بسیار تلخ پنهان شدهاند.
پنهان در برف اولین رمان جنی میلچمن و برنده جایزه مری هگینز کلارک است.