اسکندر میگفت: «وقتی من از تعهد صحبت میکردم، حرفهای منو یادداشت میکرد، کی این حرفها را منتقل کرده؟ کی آنتشونه؟ حالا که جلسه تعطیل شده، وظیفه او هم تموم شده، عشق و عاشقی هم تموم میشه.»
«چند نفر دیگه هم یادداشت میکردن، مطمئنی کار اوست؟»
چطور میشود مطمئن بود؟
«روح شاعرانهاش اجازه میده...»
«چه ربطی داره، بعضی جلادها، شاعر و هنرمند بودن، رئیس جمهور آدمکش یوگسلاوی، شاعر بود.»