کمبل نظریه «سفر قهرمان» خود را با قهرمانی بالقوه آغاز میکند که زندگیاش را بهطور عادی پیش میبرد. او پیام «دعوت به ماجراجویی» به مکانی را دریافت میکند که کمبل آن را اینگونه توصیف میکند: «جنگل، قلمرویی زیرزمینی، اعماق دریا، یا بر فراز آسمان، جزیرهای مخفی، قلههای سر به فلک کشیده، یا حالت رویایی عمیق؛ اما همیشه این مکان دربردارنده موجودات دگردیسکننده و تغییرشکلدهنده، عذابهای تصورناپذیر، اعمال مافوق بشری و لذات محال است.»
خواندن این جملهها همان حس ترشح آدرنالینی را ایجاد میکند که هنگام زمینلرزه پیدا میشود: وقتی تقریبا مطمئنیم زمین زیر پایمان میلرزد، اما هنوز مطمئن نیستیم که زلزله است؛ خشکمان میزند و حواسمان را جمع میکنیم... .
در این لحظه فکری در سرم راه مییابد:
آیا ممکن است من در تمام این مدت در «سفر قهرمان» بودهام؟ آیا ممکن است همین الان هم در یکی از آنها باشم؟
صحبتهای کمبل وقتی برایم تکاندهنده شد که دیدم بهطرز شگفتانگیزی مادری کردن را توصیف میکند.