دوگانگی ذهن و تن، که دکارت به مدد آن با چنان مهارتی پی به شناخت ما میبرد و بنیاد معرفتشناختی کهن را دیگرگون میکند، اکنون بیشتر به زندان میماند تا پارادایمی مشکلگشا.
کوشش سراسر عمر دکارت وقف توجیه و توصیف یگانگی در عین بیگانگی ذهن و تن و بیگانگی در عین یگانگی این دو جوهر شد. ولی قدر مسلم آن است که نیندیشیدن درباره آن محال مینماید. چه بخواهیم چه نخواهیم، دکارت را باید آغازگاه کوشش برای فهم خودمان و نسبتمان با جهان قرار دهیم؛ زیرا هر چند با ظهور دکارت مشکلاتی رومینماید، نیز ممکن است فلسفه او راهحلهایی برای بسیاری از مشکلات دربرداشته باشد.