لزلی جمیسون، جستارنویس مشهور آمریکایی، وقتی پس از سالها انتظار باردار شد، برای کارهایی که باید انجام دهد، برنامهریزی دقیقی کرد. اما وقتی جلوتر رفت، فهمید آن شناختی که تا به حال از خودش داشته است، دارد کمرنگ و کمرنگتر میشود و شخصیت تازهای جای او را میگیرد. همراه با جنینی که در شکم او بزرگ میشد، یک «مادر» نیز از میان جان او در حال متولدشدن بود. جمیسون در این جستار با نثری حسی، پرشور و شگفتانگیز این فرایند را روایت میکند.
بسیاری از مشکلات عاطفی ما در بزرگسالی ریشه در دوران کودکیمان دارد. وقتی به خاطر بیاعتمادی اجازه نمیدهیم دیگران به ما نزدیک شوند، یا وقتی از وابستگی به دیگران میرسیم یا میخواهیم به هر قیمتی آن ها را راضی نگه داریم، از مشکلاتی رنج میبریم که برآمده از رفتار مادرانمان با ماست، مادرانی که شاید همه چیز را در اختیار فرزندشان قرار داده و در کنار او حضور فیزیکی داشته باشند، اما به لحاظ عاطفی به کودکانشان بیاعتنایی کردهاند یا حتی آزارشان دادهاند. جاسمین لی در این کتاب غیبت عاطفی مادر را ریشه بسیاری از این مشکلات میداند و سعی میکند راههایی برای التیام این زخم ها ارائه دهد.