این رمان روایت رفاقتهای دیرپای دو مرد میانسال در شهر کودکیشان آنکارا است، شهری که بهراستی میتوان بیچاکچی را نویسندهای برخاسته از آن دانست. داستان با ورود نهال به زندگی دو دوست آغاز میشود، دختری جوان که در حقیقت خواهر کوچکتر ِفکرت دوست دوران کودکی آنها است. اما ورود نهال ِجوان زندگی دو مرد را بیش از آنچه تصور میکردند تحت تأثیر قرار میدهد.