«نامههایی به فلیسین»، خواه مقصد و مقصودش واقعی بوده باشد یا خیالی، مجموعه شعر و نثر شاعرانهیی است بیانگر تلاطم و جوشش جان عاشق و آزرده و زخمخورده دختری جوان که مصایب هولانگیز و دردناک جنگ و سیطره فاشیسم را در سرآغاز زندگی با گوشت و خون و عصب لمس و تجربه کرده، و گویی از همان گامهای نخست سرایش و نوشتن، در پی پناه و پناهگاهی است تا از لرزههای هجوم مرگبار و جانسوز هر حرکت ضد انسانی و آدمیخوار جان به در برد، اما نه به قصد عافیتطلبی، که تا واپسین نفس با همان مظاهر متهاجم به وجود و حرمت انسان به ستیزه پردازد. این «شعر/ نامه»ها حدیث بیقراری جسم و جان شاعری است، گواه عشق و امید و یاس و شک و ایمان او، در هم تنیده با دردها و دلهرهها و تنهاییها و انتظارها و دلبستگیهایی که بر آن است تا پیله فردی را بشکافد و پروانه جانش جستجوی انسان گمگشته امروز را به آرزو فریاد برکشد.