میلتون عنکبوته متوجه میشود که در رسانههای اجتماعی به موجودی مرگبار و خطرآفرین معروف شده است و گروه نابودکننده حشرهها خانهبهخانه دنبالش میگردند.
میلتون آینده خود و همنوعانش را در خطر میبیند؛ او باید بیگناهیاش را به جهانیان ثابت کند، اما آیا چنین کار خطرناکی از عهده این کوچولوی ریزهمیزه برمیآید؟ برای این کار بیشک به کمک یک آدمیزاد نیاز دارد؛ به نظر شما واقعا دوستی آدمیزاد با عنکبوت شدنی است؟ اگر هم باشد، به چه زبانی باید با هم حرف بزنند؟ زوئی دختری است که این کار سخت را به عهده میگیرد.