مسئله اصلی پارههای فلسفی این است که چگونه میتوان «حقیقت» را آموخت. به زعم یوهانس کلیماکوس - ناموارهای که کیرکگور کتاب را به وی منتسب کرده است - در مواجهه با این پرسش، دو نگرش بنیادین در کار است که با هم تقابل دارند و غیر قابل جمعاند: یکی «نگرش سقراطی» و دیگری «نگرش مسیحی». بنا به نگرش سقراطی، ما پیشاپیش از ازل واجد حقیقت هستیم و فقط لازم است آن را به یاد آوریم؛ اما بنا به نگرش مسیحی، ما هماکنون در وضعیت بنیادین خطا هستیم، و امکان یادآوری حقیقت بر ما فروبسته است. در نگرش سقراطی، حقیقت در گذشتهی مطلق بر ما آشکار شده است؛ اما در نگرش مسیحی، حقیقت در آیندهی مطلق بر ما آشکار خواهد شد ... یکی از مهمترین تمایزها بین این دو نگرش شأن و مقام آموزگار حقیقت است؛ در اولی با یادآوری سقراط افلاطونی سروکار داریم و در دومی با ایمان پارادوکسیکال مسیحی؛ اما وجه آیرونیک این کتاب این است که کیرکگور جانب هیچیک از این دو نگرش را نمیگیرد، بلکه صرفا بر آن است که بر تقابل حاد آن دو تأکید کند. بدین ترتیب میتوان گفت وی در این اثر میکوشد از طریق تحلیل چگونگی آموختن حقیقت به پرسش چیستی حقیقت نزدیک شود.
این کتاب بخشی از مجموعهای با عنوان «متون محوری فلسفه» است که بناست با توضیحاتی کوتاه و روشن، گرچه نه ابتدایی، مهمترین آثار تاریخ فلسفه را به خوانندگان معرفی و آنها را برای مواجهه با خود این متون آماده و ترغیب کند.