ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
- 375,000 تومان
- با تخفیف: 375,000 تومان
- 35,000 تومان
- با تخفیف: 35,000 تومان
- 38,000 تومان
- با تخفیف: 38,000 تومان
- 150,000 تومان
- با تخفیف: 150,000 تومان
- 195,000 تومان
- با تخفیف: 195,000 تومان
- 190,000 تومان
- با تخفیف: 190,000 تومان
چراغ راهنمایی و رانندگی زرد شد. دوتا از ماشینهای جلویی قبل از قرمز شدن چراغ به سرعت از آن عبور کردند. آدمک سبز در محل خطکشی عابران پیاده روشن شد. عابران منتظر برای رد شدن از خیابان بر خطهای سفیدی قدم گذاشتند که بر آسفالت سیاه خیابان کشیده شده بود. مردم به دلیل شباهت بسیار زیاد خطکشی عابر پیاده به گورخر، آن را به این نام میخوانند. رانندگان پاهای بیقرار خود را آماده روی کلاج گذاشته و ماشینهای آنها مانند اسبهایی در انتظار شلاق، به جلو و عقب حرکت میکردند. در حال حاضر دیگر عابران پیاده از خیابان عبور کردهاند اما روشن شدن علامتی که به ماشینها اجازه عبور میدهد چند ثانیهای با تاخیر همراه است، عدهای از مردم بر این باورند که این تاخیر، هر چند بسیار اندک، فقط باید در هزاران چراغ راهنمایی و رانندگی موجود در سطح شهر و در تعداد تغییرهای مداوم سه رنگ آنها ضرب شود تا یکی از اصلیترین علل شلوغی ترافیک، یا به اصطلاح راهبندانها، پیدا شود.
شخصیت اصلی این رمان یک معلم تاریخ است؛ انتخاب شغل او نیز توسط نویسنده به موضوع بیهویتی او کمک زیادی میکند. گویا آدمی است که در میان دورههای مختلف تاریخی گم شده است. شخصیت داستان اسم عجیبی هم دارد: «ترتولیانو ماکسیمو آفونسو» و همیشه قصد دارد کتاب «تمدنهای بینالنهرین» را مطالعه کند، اما هرگز موفق به این کار نمیشود و در نهایت به طور تصادفی به کسی برمیخورد که به تمامی شبیه خودش است؛ حتی صدا و اثر انگشت آنها و این فراتر از شباهتهای میان دو موجود دوقلو و همزاد است؛ چنان که میتوان گفت که آنها آدمهای تکثیرشده هستند.
ساراماگو به طرح این داستان، قهرمانش را در جدال درونی قرار میدهد تا در آن دچار بی هویتی شود و این بیهویتی باید زمانی از بین برود که یکی از دو شخصیتی که از هم تکثیر شدهاند، بمیرند.
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بینام آغاز میشود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند. بعد از ظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آنها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند، گویا کسی قصد رای دادن ندارد، اما ساعت چهار به ناگاه حوزه اخذ رای شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، میآیند و رای خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کردهاند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رای سفید شورش کردهاند. آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟
داستان بینایی از یک روز بارانی در یک حوزه اخذ رای در پایتختی بینام آغاز میشود. از شدت باران کسی بیرون نیامده و در حوزه پرنده پر نمیزند. بعد از ظهر است و هنوز هیچکس برای دادن رای به حوزه نیامده است. مسئولین حوزه با نگرانی به افراد خانواده و بستگانشان تلفن میزنند و از آنها میخواهند تنور انتخابات را گرم کنند، گویا کسی قصد رای دادن ندارد، اما ساعت چهار به ناگاه حوزه اخذ رای شلوغ میشود. مردم، مصمم و شتابان، میآیند و رای خود را به صندوق میریزند. فردای آن روز شمارش آرا آغاز میگردد. نتیجه باور کردنی نیست. بیشتر مردم رای سفید به داخل صندوق ریختهاند و احزاب تنها مقدار کمی از آرا را از آن خود کردهاند. هفتاد درصد آرا سفید است. مردم با رای سفید شورش کردهاند. آیا این رای سفید با کوری ارتباطی دارد؟
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه به صفت یاد میشود، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظهها، به ما یادآوری میشود که این رمان یک موعظه است. موعظه رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به سر میبرند خاویه بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهم ترین چیزی که انسان ها نمیبینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره مسیحایی نجاتبخشی را جست و جو میکند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد. این کتاب برنده جایزه ادبی نوبل سال 1998 میباشد.
کوری یک حکایت اخلاقی مدرن است، و مانند داستانهای اخلاقی کهن پیامهایی اخلاقی را، اما برای مخاطبی امروزی، در خود نهفته دارد. به همین دلیل است که باز مانند آن داستانها، قهرمانهایش نه به نام بلکه به صفت یاد میشود، و در آغاز کتاب نیز با نقل قول از اثری ناموجود به نام کتاب موعظهها، به ما یادآوری میشود که این رمان یک موعظه است. موعظه رعایت کردن و مراعات. دنیای سراسر سفیدی پلید و وحشتباری که کورشدگان داستان در آن به سر میبرند خاویه بینظمی و آشفتگی است که نظم روابط انسانی بر آن حاکم نیست و در آن مهم ترین چیزی که انسان ها نمیبینند حقوق یکدیگر است. ساراماگو چهره مسیحایی نجاتبخشی را جست و جو میکند که دوباره درس محبت را به آدمها بیاموزد. این کتاب برنده جایزه ادبی نوبل سال 1998 میباشد.