ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½ï؟½
- 205,000 تومان
- با تخفیف: 205,000 تومان
- 160,000 تومان
- با تخفیف: 160,000 تومان
- 170,000 تومان
- با تخفیف: 170,000 تومان
همه طوطي را مسخره ميكنند،
طوطياي كه وقتي او هفت سالش بود به روياهايش بال گشوده بود؛
بچهاي دورگه، منفور و متنفر از بقيه، كه توي پرورشگاهي در كاليفرنيا زندگي ميكرد كه راهبهها ادارهاش ميكردند...
چُلبي، با بهره جستن از روانشناسي، علوم اجتماعي، ادبيات، و البته فلسفه، نشان ميدهد ما براي فقدان كساني سوگواري ميكنيم كه هويتمان را در گرو آنها نهادهايم؛ حتي آنها كه، مثل چهرههاي مشهور، از نزديك نميشناسيمشان ولي تحسينشان ميكنيم. مرگ اين افراد نه تنها ما را از تجاربي ارزشمند محروم ميكند، بلكه سبب نابهساماني تعهدها و ارزشهايمان نيز ميشود. با اينحال بهتر است از سوگ اجتناب نكنيم و به عنوان تجربهاي مهم در يك زندگي خوب و پرمعنا با آغوش باز پذيرايش باشيم. چلبي ميگويد كليد فهم اين پارادوكس آن است كه سوگ، با فرصتي كه براي شكل دادن به هويتي نو ايجاد ميكند، مجالي منحصربهفرد براي شناخت خودمان به ما ميدهد. بااينكه سوگ ميتواند برآشوبنده و سردرگمكننده باشد، درعينحال گوياي قابليتي متمايز در انسانهاست، اين قابليت كه وقتي روابطي كه بهشان وابستهايم تغيير شكل ميدهند، به طرزي معقول خودمان را با اين تغييرات وفق دهيم.
اين كتاب دلنشين و تأملبرانگيز با نثر شيوايش نمونهاي است هوشمندانه از فلسفۀ كاربردي. هم به درد مجادلات مهم در زمينۀ مسائل مربوط به درمان ميخورد هم كتابي جالب و مفيد براي درمانگراني است كه با افراد داغدار سروكار دارند؛ و نيز براي فلاسفۀ حوزۀ احساسات و عواطف آدمي و صدالبته براي همۀ ما آدمهايي كه دير يا زود ناگزير بايد از ميان واديِ طولاني، ظلماني و پرپيچوخم فقدان و گمگشتگي راهي به بيرون بجوييم.
(دومينيك ويلكينسون، مجلۀ فلسفۀ كاربردي)
يكي از نقاط قوت كتاب چلبي طيف گستردۀ نويسندههايي است كه او در شرح سوگ از آنها بهره ميجويد: از افشاگريهاي شخصي سي. اس. لوئيس و جون ديديون گرفته تا داستانهاي تالستوي، كامو و شكسپير... اين كتاب بيترديد مشوق فلاسفه در پرداختن به پديدۀ اگزيستانسياليستي سوگ خواهد بود. چلبي در اين كتاب به گفتوگويي بس پرمعنا، موشكافانه و سرگرمكننده دعوتمان ميكند.
(برد دفورد، بازانديشي فلسفه)
مردم به تدريج دريافتهاند كه در آفرينش قتلي خوب نميشود به دو ناقصالعقل اكتفا كرد كه يكي جان ديگري را ميگيرد، به چاقويي و كيف زنانهاي و گذرگاهي تاريك. آقايان، امروزهروز طراحي صحنه، هماهنگي افراد، نور و سايه، شاعرانگي و شور و احساس براي اقداماتي از اين سنخ اجتنابناپذير است. آقاي ويليامز موجب شده توقع ما از قتلِ ايدئال خيلي بالا برود؛ و همينطور، خاصه در مورد من، دشواري وظيفهاي را كه به عهده دارم چندچندان كرده است. او، مثل آيسخولوس و ميلتون در شعر، مثل ميكلآنژ در نقاشي، هنرش را به چكادي رفيع رسانده، و بنا به گفتۀ آقاي وردزورث، به تعبيري، «به سليقهاي شكل داده كه خودش با آن سنجيده و درك ميشود». اكنون، وظيفۀ تشريح تاريخ اين هنر و بررسي نقادانۀ مباني آن بر دوش خبرگان اين هنر است و نيز بر عهدۀ داوراني بهكل متفاوت با قضات دادگاه جنايي.
هيچكاك در باب قتل بهعنوان يكي از هنرهاي زيبا را خوانده بود و قاتلان معركه و خوشلباسش را بر اساس توصيف ديكوئينسي از قاتل معركه و خوشلباس خلق كرده بود. داستايفسكي قتلِ جنايت و مكافات را بر مبناي توصيف ديكوئينسي از كوبيدن و كوبيدن و كوبيدن دوباره به در آفريد. هروقت آن عبارت شگفتانگيز نابوكف يادم ميآيد، نابوكف عاشق ديكوئينسي بود، جايي كه در آغازِ لوليتا ميگويد «وقتي پاي قاتلي در ميان باشد هميشه بايد منتظر نثري پرطمطراق و اغراقآميز هم بود»، به ياد قاتلي ميافتم كه ديكوئينسي از آن حرف ميزند.