... باقی روز را روسلات حس میکرد که واقعا نویسندهای آرژانتینی است ـ چیزی که از چند روز پیش یا شاید از چند سال قبل شروع کرده بود به شک در آن...
... زمانی میرسد که هیچ پشتیبانی نداری، حتی از طرف دوستهایت، مرشدها که هیچ و هیچکس هم نیست کمکت کند، نشر، جایزهها و هدیهها به دیگران اختصاص داده شدهاند، آنهایی که مدام میگفتند:«بله قربان»
... اوایل نامههاش مرا میترساند. فکر میکردم همه چیز تمام شده. با این حال، بعد که دقیقتر بررسیشان کردم، به این نتیجه رسیدم که ایجاز نامههاش حاصل میل او به پرهیز از اشتباهات دستوری بود...
... در نظر گاچو رد بیشتر مشکلات امروز آرژانتین را میشد در مساله نامادری پی گرفت. میگفت ما هیچوقت مادر نداشتهایم یا نبوده یا اگر هم بوده ما را جلو در یتیمخانه رها کرده...