یک شعبده باز، یک بازیگر، یک دلقک. دست دادن با او مثل معامله با شیطان است. لبخندش مانند شکافی در ابرهاست. همین حالا هم دارد تماشایت میکند و وقتی بخواهی رویت را برگردانی تا او را ببینی، او رفته است. تیل اینجاست!
...
دکتر تسیموند یک لحظه سکوت می کند. آنگاه با لحن آرامی میگوید: «همکار عزیز، طبیعتا! کسی که از دادن شهادت علیه یک جادوگر خودداری میکند باید مورد بازجوئی و اتهام قرار بگیرد. اگر به غیر از این بود به کجا میرسیدیم؟»
«بسیار خوب، یک سوال دیگر: معنی بیهوشی و از خود بیخود بودن جادوگر چیست؟ در قدیم میگفتند وقتی جادوگری بیهوش است یعنی در رویاهایش با شیطان جلسه دارد. در دنیای خداوند شیطان قدرتی ندارد. حتی در کتابهای کهن هم نوشته شده است. بنابراین شیطان برای القاء همدستانش باید از خواب آنها استفاده کند، آنها در اوهام لذتبخشی غرق میشوند. حالا، به هر حال ما جادوگری را محکوم میکنیم که به گفته خودمان گرفتار اوهامی شده که به وسیله شیطان به او القاء شده است. اما در حقیقت ما آنها را به جرم خوابیدن و داشتن رویاهای فریبدهنده متهم میکنیم.
بسیار خوب، این عمل شیطانی واقعی یا خیالی است؟ نمیتواند هر دو باشد. معنی ندارد همکار گرامی.»
«همکار گرامی، کاملا معنی دارد.»