صدای درون را مصیبتی ندانیم که در مسیر تکامل دچارش شدهایم و فکر کنیم خاموش شدنش مایهی آسایشمان است بلکه آن را عطیهای بدانیم که در همه جا و همه حال در خواب و بیداری با ما است. نوع عملکرد، چگونگی نیل به هدف، خلاقیت، ارتباط و هویتمان را مدیون این صدا هستیم. هرچند آنگاه که به پرگویی ذهنی بدل شود، انصافا جانکاه و کلافهکننده است و موجب میشود فواید آن را فراموش کنیم و عطایش را به لقایش ببخشیم. مدیریت صدای درون، هم توان بالا بردن فهم و تدبیر ما را دارد و هم به تحکیم روابط ما با عزیزانمان کمک می کند با مدیریت صدای درون می شود دیگران را مورد حمایت قرار داد و شرکتها و سازمانهایی را راهاندازی کرد که کارکنان آن را فرسودگی روانی مصون باشند، به طور خلاصه تحول گفتوگوی درونی، زندگی ما را متحول میکند.