اگرچه مقامات سیاسی با احزاب خود، ایدئولوژیها و مصلحتهای ناشی از آن بیعت بستهاند اما مهم این است که وقتی به قدرت میرسند، نماینده منافع عمومی باشند. برای اینکه آنها وظایف عمومی خود را انجام دهند، ملزم به بردباری و رعایت موازین انصاف در زندگی سیاسیاند. اخیرا در کتابی در مورد دموکراسی آمریکا به نام چگونه دموکراسیها میمیرند، نوشته استیون لویتسکی و دانیل زیبلات آمده است که حتی اگر مشروطترین قوانین اساسی هم حاکم شود، تا وقتی توسط هنجارهای نانوشته پشتیبانی نشوند نمیتوان مانع لغزیدن به خودکامگی شد. آنها این هنجارها را ذیل عناوینی چون تحمل متقابل پذیرش مشروعیت اپوزیسیون سیاسی و بردباری، یعنی امتناع از اعمال قدرت تا حد کاملا قانونی برای از کار انداختن یا از بین بردن مخالف توضیح می دهند. این هنجارها لزوما در قانون نوشته نشدهاند اما اغلب بهعنوان عرف سیاسی وجود دارند. نمیتوانند به همان ترتیب که آشکارا قانون اساسی را نقض میکنند نقش نهادهای عمومی را هم نادیده بگیرند و به همان میزان از انتقادها فرار کنند. در واقع سرپیچی از قانونهای نانوشته که پشتوانه هنجاری دارند کاری بسیار سختتر از سرپیچی از قانون نوشته شده است. با این حال قوانین توسط مجریان سیاسی مورد استفاده قرار میگیرند تا سیستم را به نفع خود دستکاری کنند که این نشاندهنده فروپاشی سیستمهای حاکمیتیای است که ظاهرا عامل بقای دموکراسیاند. با نادیده گرفتن عرف و هنجارها، به آسانی میتوان دموکراسی را تضعیف کرد، همانطور که دموکراسی با نقض قوانین میتواند به راحتی از بین برود.