در رودخانه بکفورد جایی هست به نام ((آبگیر غرق)). نل آبوت مشغول نوشتن کتابی بود درباره آبگیر غرق و کسانی که خود را در آن کشتهاند. مدتی بعد جسد خودش را در آب پیدا میکنند. اوایل تابستان هم دختری نوجوان به همان شکل در رودخانه مرده بود. آنها اولین زنانی نیستند که در این آبهای تیرهگون میمیرند، اما مرگ آن دو رودخانه و تاریخش را میآشوبد و رازهایی را که مدتها در عمق آن مدفون بوده بیرون میکشد.
حالا دختر نل، لینای پانزده ساله و تنها، مجبور است تحت تکفل خالهاش باشد، خالهای که هرگز ندیده بوده، زنی وحشتزده با رفتارهای عجیب. او هم مجبور شده به محلی برگردد که از آن فرار کرده بود و قسم خورده بود هیچ وقت به آنجا برنمیگردد.
پائولا هاوکینز در کتاب قبلی خود، دختری در قطار، نشان داد که درک دقیق و تیزهوشانهای که غرایز انسان دارد و توانست با روایت خود میلیونها خواننده را در سرتاسر جهان بهتزده کندًٌٌُ. در کتاب درون آب هم بار دیگر به سراغ پیچیدگیها و فریبکاریهای عواطف و حافظه شخصیتهایش میرود، اما این بار قصد ندارد که خواننده را فقط شوکه کند. این بار از این حرف میزند که چرا گذشته گریبان زمان حال را رها نمیکند.