عقیده رایجی وجود دارد مبنی بر اینکه برای سرآمد شدن در هر زمینهای چه تبدیل شدن به موسیقیدانی برجسته و چه کسب مقام قهرمانی در رشتهای ورزشی باید آن مهارت مذکور را از سنین پایین آموخت و سالها تمرین جدی و تمرکز سختء در نهایت شما را به هدف خود خواهد رساند.براساس این عقیده نباید از این شاخه به آن شاخه پرید و علائق گوناگونی را دنبال کرد چرا که این هدررفت زمانء انرژی و توجهء در نهایت شما را از تبدیل شدن به سرآمد شدن در هر رشتهای (ورزشء هنرء موسیقیء علم و...) دور خواهد کرد. این ضرورتی است که دنیای امروز به شما تحمیل میکند: تنها باید در یک رشته فعالیت کنید تا بتوانید در آن به تخصص برسید.
اما اپستین با بررسی دقیق زندگی بسیاری از افراد برجستهء از ورزشکاران حرفهای گرفته تا مخترعان و برندگان جایزه نوبل نشان میدهد این عقیده نه یک قاعده بلکه یک استثناست.
او معتقد است گستره نسبت به عمق از اهمیت بالاتری برخوردار است. اپستین با مثالهایی ملموس نشان میدهد که در بیشتر رشتهها به خصوص رشتههای پیچیده و پیشبینیناپذیر جنرالیستها از تخصصگراها موفقترند. آنها اغلب در طول مسیر علائق متفاوت را دنبال میکنندء خلاقتر و باهوشترند و قادر به دیدن ارتباطات بیشتری نسبت به تخصصگراها هستند. او میگوید از این شاخه به آن شاخه پریدن نه تنها نقص نیست بلکه یک حسن ضروری است. اپستین در این کتاب قهرمان گلف دنیا را به نمایندگی از تخصصگراها با قهرمان تنیس دنیا مقایسه میکند.قهرمان گلف دنیا از سهسالگی به طور جدی تنیس را دنبال کرده است و خیلی زود به مقام قهرمانی دست یافته است. در مقابلء قهرمان تنیس دنیا قبل از تنیسء فوتبالء شنا و رشتههای ورزشی دیگری را نیز تجربه کرده است. او اگرچه دیرتر به تخصص رسیده است اما از اطلاعات وسیعتر و جهانبینی گستردهتری نسبت به قهرمان گلف برخوردار است.