«رد پاها را دنبال کن. معماها را حل کن. زنده بمون. به هیچکس نگو چی بهت دادم.» قبل از گرفتن این پیام رمزآلود، کریستوفر رووه خوشحال بود و به عنوان کارآموز استاد بندیکت سیاهتیغ، وقتش را به حل رمزها و معماها و ساختن داروها، معجونها و اسلحههای قدرتمند میگذراند ـ گاهی هم به یک یا دو خرابکاری پر سر و صدا. اما با شروع شکار داروسازهای لندن توسط یک فرقه سری، حلقه محاصره قاتلها به دور مغازه سیاهتیغ تنگتر و تنگتر میشود. کریستوفر که لب مرز از دست دادن زندگیاش ایستاده، مجبور است تمام آموختههایش را به کار بگیرد تا کلید رازی هولناک را پیدا کند؛ رازی که میتواند دنیا را زیر و رو کند.