اگر قرار بود یک زبان جهانی وجود داشته باشد، آن «زبان عشق» بود. این کتاب کوچک تلاشی است برای به کارگیری واژگان بنیادین عشق در زبان یونانی: اروس و فیلیا و آگاپه، به عنوان روشهایی جدید برای درک آنچه کارل گوستاو یونگ «بزرگترین راز زندگی»نامید.
افزون بر این، در آن از چهار نوع عشق «کهنالگویی» سخن رفته است: عشق مادر، عشق پدر، عشق دیگری و عشق خویشتن، به عنوان راههایی برای گسترش درک از عشق و اینکه چگونه عشق به رشد فردی و افزایش توان فرد برای یافتن معنای زندگی کمک میکند.
سرانجام، به این میرسیم که عشق متناقض است، چون وجوه تاریک و روشن دارد: واقعیتی است که ما را زخمی میکند و همزمان و در یک لحظه، حقیقتی است که شفایمان میدهد. عشق هیچ حد و مرزی نمیشناسد و برای همه انسانها، گذشته از نوع نژاد و ملیت، مشابه است.