مارتین، ملتفت همه چیز شده است... در خانههای روسی هیچ آینهای وجود ندارد، صاحبان جاروبرقی روباتیک رومبا اغلب برایش اسم انتخاب میکنند، پنجره هتلهای آمریکایی هرگز باز نمیشوند، فرهنگها همانقدر متنوعاند که در عربستان سعودی و سیبری از مگنت تبلیغاتی یخچال تا انتقال ارزشهای مهم خانوادگی، تنوع وجود دارد. مارتین همه چیز هست جز یک ناظر منفعل. وقتی به فرودگاه یک کشور جدید وارد میشود، دستش را برای یک تاکسی بلند میکند که راننده غیربومی دارد تا او را به داخل شهر ببرد و برای مشاهده احوال مردم محلی بچرخاند. میداند که آدمهای غریبه، اغلب ویژگیهای فرهنگی را بهتر از خود افراد بومی میشناسند. به عنوان یک بیگانه، با مردم در خانههایشان ملاقات میکند و از نزدیک میبیند که چه میکنند و چگونه به فضای خانهشان سر و شکل میدهند...