به نوشته لوکاچ ‹‹بزرگی بالزاک درست در همین است که، به رغم پیشداوریهای سیاسی و فلسفی خویش، با دیدگان صادق و راستگو همه تضادهای درحال ظهور را مینگرد و مینگارد.››
بنا به ارزیابی لوکاج، پس از سال 1848 منزلی در میانه راه بین بالزاک و زولاست .... زولا مدعی بود که بالزاک و استندال به قسمتی رمانتیسم غلط گرفتارند و از آن دست بردار نیستند...ممکن است از این جهت، حق را به او بدهیم. اما، در مقابل، لوکاج اشاره میکند به ناتورالیسم زمخت خود زولا که حاصلی جز نقص غرض ندارد و برخلاف آنچه در بالزاک دیده شد، حاکی از دوگانگی و شکافی نه در ایدئولوژی، بلکه در هنر اوست.