یالوم در بخشی از کتاب به بیان سرگذشت «باروخ اسپینوزا» فیلسوف یهودی - هلندی می‌پردازد. او در فسلفه‌اش می‌خواهد خدا را به شیوه‌ای که خودش درک می کند ستاش کند، خدایی که با طبیعت برابر است، جهان‌شمول است و در همه‌جا حضور دارد. به دلیل نگاه متفاوت او به دین در برابر عقاید و خرافات دین یهود، از سوی خاخام‌های عصر خویش تفکیر و از جمعه یهود طرد و هر گونه ارتباط با او، حتی خواندن کتاب‌هایش، ممنوع می‌شود.
یالوم در کنار داستان اسپینوزا، به روایت ماجرای «آلفرد روزنبرگ»، نیز می‌پردازد. شخصی که عضو فعال حزب نازی و ایدئولوژیست اصلی آن محسوب می‌شود. داستان روزنبرگ از زمان دبیرستان او آغاز می‌گردد، زمانی که به دلیل سخنرانی تند علیه یهودیان در انتخابات دبیرستان از سوی مدیران مورد پرسش و پاسخ قرار می‌گیرد و بعد از آن که در مورد الگوی گوته تحقیق کند: و او کسی نیست جز «اسپینوزای یهودی».