طی دو دهۀ اخیر رویکرد شناختی رفتاری در درمان اختلالهای هیجانی کودکان و نوجوانان موفقیتهای چشمگیری کسب کرده است و پروتکلهای درمانی متعددی بر اساس این رویکرد تدوین شدهاند که از پشتوانۀ پژوهشی قابل قبولی برخوردار هستند، اما ویژگی مشترک پروتکلهای درمانی موجود، اختصاصی بودن آنها است؛ یعنی برای یک اختلال (مثل اختلال افسردگی اساسی) یا مجموعهای از اختلالهای مرتبط (اختلالهای اضطرابی) طراحی شدهاند و این موضوع کاربرد آنها را در شرایطی که با اختلالهای همبود مواجه هستیم دشوار میکند و نتایج ضعیفی را به همراه دارد. توجه به مسأله همبودی اختلالهای روانشناختی و پاسخ به چالشهای فوقالذکر میسر نبود، مگر از طریق تدوین راهکارهایی که توجه به موضوع همبودی و اهمیت آن را هم در سطح نظری و هم در سطح کاربردی مدنظر قرار دهد. درمانهای فراتشخیصی پیش قراول این نگاه تازه به تدوین پروتکلهای درمانی محسوب میشوند. ابتدا این جهش در پروتکلهای شناختی رفتاری حوزۀ اختلالهای روانشناختی بزرگسالان رخ داد، ولی دیری نپایید که اهرنریچ و همکاران (2018) بر اساس رویکرد شناختی رفتاری، پروتکل یکپارچه درمان فراتشخیصی اختلالهای هیجانی کودکان و نوجوانان را تدوین کردند. هدف اصلی این پروتکل، کاهش پریشانی ناشی از هیجانهای قوی کودکان و نوجوانان است، از اینرو طیف وسیعی از اختلالهای هیجانی این محدودۀ سنی، از جمله اختلالهای اضطرابی، اختلالهای افسردگی، اختلالهای سازگاری، اختلال استرس پس از سانحه، اختلال وسواس فکری- عملی و اختلالهای مرتبط را هدف قرار میدهد، زیرا بر اساس عامل زمینهساز مشترک اختلالهای هیجانی یعنی «بینظمی هیجانی» طراحی شده است. در طول یک دهۀ اخیر متخصصین شناختی رفتاری بر این باورند که شاید وقت آن فرا رسیده که با ظهور رویکرد فراتشخیصی، چتری بر سر درمانهای اختصاصی برای رسیدن به یک وحدت یکپارچه گسترانیده شود.