کودک درونی همان بخشی از وجود ماست که احساسات، خاطرات و زخمهای گذشته را در خود نگه میدارد. اگر در کودکی امنیت و محبت کافی دریافت نکرده باشیم، این کودک آسیب میبیند و در بزرگسالی به شکل احساس کمبود، ترس یا الگوهای رفتاری نادرست ظاهر میشود.
این کودک همیشه همراه ماست، چه بدانیم چه ندانیم. واکنشهای ما به زندگی، انتخابها و حتی احساساتی که در موقعیتهای خاص تجربه میکنیم، تحت تأثیر اوست. گاهی یک موسیقی قدیمی، یک بوی آشنا یا یک غروب پاییزی، او را زنده میکند و به ما یادآوری میکند که هنوز درونمان زخمهایی هست که نیاز به توجه دارند.
ترمیم کودک درونی یعنی شناخت و پذیرفتن او. وقتی یاد بگیریم به نیازهای سرکوبشده خود گوش دهیم، میتوانیم احساس امنیت بیشتری کنیم، الگوهای رفتاری اشتباه را کنار بگذاریم و زندگی سالمتری داشته باشیم. برخی انکارش میکنند و آن را بیاهمیت میدانند، اما کودک درونی بخشی جدانشدنی از ماست. اگر به او بیتوجهی کنیم، در ناخودآگاهمان باقی میماند و زندگی ما را از پس پرده کنترل میکند. اما اگر به او گوش دهیم و زخمهایش را التیام دهیم، میتوانیم فردی شادتر، آرامتر و متعادلتر باشم.