لیسا کو در دل قصهای عاطفی، نگاهی موشکافانه و دقیق به مسئله مهاجرت و قاچاق انسان دارد و به سیاستهای مهاجرتی حاکم بر ایالات متحده میتازد.
مادر و فرزندی چینی در پیچ و تاب دشواریهای بزرگی در کشوری جدید سعی دارند خود را با شرایط اجتماعی و خانوادگی تازه سازگار کنند؛ شرایطی که آینه تمامنمای مفهوم مرزبندی، بیگانگی و تعلق است.
«ایستاده بودیم و در آستانه یک شب تابستانی به آواها گوش میسپردیم. تو دستهایت را دور دهانت گرد کردی، روی نرده خم شدی و اسمت را فریاد زدی. من هم همراهت شدم و اسمم را با صدای بلند خواندم؛ صدایمان اوج گرفت، طنینانداز شد و برفراز شهر به پرواز درآمد. قلبم آرام گرفت. تو به سرعت بزرگ میشدی و چند وقت دیگر قدت از من هم بلندتر میشد؛ اما این بازی همیشه بود، این آواز همیشه بود.»