دو سال از کشته شدن جسی، پسر محبوب شایلر اونیل گذشته بود، اما واپسین لحظات آن فاجعه هنوز هم به هولناکی همان روز در ذهنش باقی مانده است. رنج بردن از زخمهای روحی بعد از آن حادثه و این که شاید به اندازه کافی از پسرش محافظت نکرده او را به کلبهای متروک در جنگلهای شمال منطقه ماین کشانده بود.
در همین اثنا، زاک بالینجر، پسر ده سالهای که هرگز مهر و محبت مادری را نشناخته بود، به ناگاه احساس میکند که در مکان و زمان ناآشنایی قرار دارد. زاک با فرار به جنگل، خیلی زود خودش را در کلبه شایلر مییابد. او هر کمکی را از جانب شایلر میپذیرد، حتی اگر به هر دلیل او را جسی صدا کند... حفاظت از زاک شاید یک شانش دیگر برای رسیدن به رستگاری شایلر باشد، شاید هم بزرگترین تهدید برای آن بچه. فرار کن داستانی لبریز از تعلیق و پر پیچ و خم است که نمیتوان آن را به راحتی زمین گذاشت.