دین و علم دو جنبه از زندگانی اجتماعیاند. دین، تا آنجا که درباره تاریخ فکری بشر میدانیم، همیشه دارای اهمیت بوده است. در حالی که علم، پس از سو سو زدنهایی زودگذر در میان یونانیان و اعراب، ناگهان در قرن شانزدهم میلادی از اهمیت شایانی برخوردار شد و از آن دوران تا کنون به گونهای فزاینده سراندیشهها و مؤسسههایی را که با آنها سروکار داریم پیریزی کرده است. بین علم و دین همواره برخوردی پایان ناپذیر وجود داشته است، برخوردی که جز در مورد چند سال گذشته به پیروزی علم انجامیده است. اما با پیدایش دینهای تازهای در روسیه و آلمان که هر دو در کوششهای رسالتگونه خود به وسایل علمی مجهزند بار دیگر احتمال پیروزی علم همانند آغاز دوران علمی مورد تردید قرار داده است. در نتیجه، موضوع مطالعه زمینهها و تاریخ حالت جنگ بین دینهای سنتی و معرفت علمی بار دیگر اهمیت پیدا کرده است.