از قدیم عاقل بودن را با آن حالت بی رنگ و بوی «بدون بیماری روانی بودن» توصیف کردهاند. اگرچه آنقدر درباره دیوانگی نوشتهاند که کتابخانهها را پر میکند، اما تا امروز کسی به فکر این نیفتاده که مشخصا به ایده عاقل بودن فکر کند.
در جامعهای تحت سیطره افراط و زیادهروی، خودمان را بیش از هر حالتی به دیوانگی نزدیک می بینیم. اگرچه دیوانگی را در نهایت مخرب میدانند، اما اغلب آن را به عنوان چشمه جوشان نبوغ، فردیت و بیانگری شخصی دیدهاند. از سوی دیگر، عاقل بودن ما را سر در گم کرده.خلاصهای از این کتاب در پادکست نوآنس ارائه شده است.