در داستانهای پریان، جادوگران همیشه کلاههای ابلهانه سیاه بر سر میگذارند و شنلهای سیاه بر دوش میاندازند و سوار دسته جارو میشوند. اما جادوگرهایی که در این داستان با آنها آشنا میشویم هیچ کدام از این کارها را نمیکنند. با این که آب دهانشان آبی است ناخن ندارند و پاهاشان انگشت ندارد و سرشان به کلی طاس است خود را به شکل آدمهای معمولی درمیآورند و شاید خیلی هم مهربان و دوست داشتنی جلوه کنند. اما بلایای عجیبی بر سر قهرمان داستان ما میآورند که از حیرت انگشت به دهان میمانیم.
تخیل نیرومند و پربار و بر و البته جذاب رولد دال، نویسنده انگلیسی نروژی تبار، به آثار لطف و گیرایی بسیار بخشیده و در سراسر جهان خوانندگانی فراوان برای آنها فراهم کرده است.