کاروان دانشآموزان دبیرستانی از لندن راهی اتریش میشوند تا در دهکده کوهستانی کالد گلان در اتریش و در ارتفاعات آلپ، اسکی یاد بگیرند.
نیمهشب سومین روز اقامت کاروان، یکی از دخترها در ورودی هتل را باز میکند و خون زیادی را روی برفها میبیند. با فریادهای او همه از اتاقها بیرون میریزند و متوجه میشوند سه نفر از مربیها ناپدید شدهاند و فقط استفان، جوانترین مربی، در هتل است. کمی بعد، در ورودی هتل میشکند و موجودات عجیبی به لابی هتل حمله میکنند. موجودات عجیب، استفان و عدهای از جوانها را روی برف میکشند و با خودشان میبرند.
هانا و عدهای از جوانها از پشتبام فرار میکنند و سوار مینیبوس هتل میشوند، اما دیگر جادهای وجود ندارد. چه اتفاقی افتاده است؟ این موجودات کیستاند؟ آیا راه نجاتی هست؟