بیخردی زمان و مکان نمیشناسد، بیزمان و جهان شمول است، اگر عقاید و عادات هر زمان هر مکان خاص شکلی معین بدان میدهد، ارتباطی به نوع نظام ندارد: هم سلطنت ممکن است موجد آن باشد، هم حکومت یک اقلیت قدرتطلب (الیگارشی)، و هم مردمسالاری (دموکراسی). ویژه ملت یا طبقه به خصوصی هم نیست. طبقه کارگر و حکومتهای کمونیستی نماینده آن، همانگونه که تاریخ دوران اخیر به خوبی نشان داد، در مسند قدرت بخردانهتر یا کارسازتر از طبقه متوسط عمل نکردند...
ممکن است بپرسید از آنجا که اصرار در کژاندیشی یا در بیخردی جز فطرت آدمیست، آیا میتوان از حکومتها انتظار دیگری داشت؟ چیز نگران کننده آن است که بیخردی حکومت اثر بیشتر بر شماری بیشتر میگذارد تا بیخردیهای فردی، از اینرو حکومتها وظیفه سنگینتری دارند که بر طبق عقل و خرد رفتار کنند. این درست، ولی بشر که از دیرباز به این امر آگاه بوده است، پس چرا همنوعان ما احتیاط به خرج ندادهاند و حفاظی در برابر آن نیفراشتهاند؟...