خواهر کوچک فرانکلین، هریت، وقتی با خانوادهشان برای پیکنیک کنار برکه بودند اتفاقی تنگ بلور ماهی فرانکلین، طلایی، را میاندازد. تنگ بلور کنار برکه واژگون میشود و ماهی قرمز عزیز فرانکلین در برکه میافتد و ناپدید میشود. هریت هم مثل فرانکلین ناراحت میشود، اما فرانکلین نمیتواند عصبانیتش را پنهان کند. عذرخواهی خواهرش طلایی را به او برنمیگرداند. فرانکلین بالاخره میتواند به کمک پدر و مادرش، خواهر کوچکش را ببخشد و دوباره خواهر و برادر رابطه خوبی با هم برقرار میکنند.