هانا آرنت دوست دارد گرگ را در هر لباسی بشناسد. گاهی گرگها خیلیخوب حرف میزنند، خیلیخوب مینویسند و کسی متوجه نمیشود که آنها نادرستی را میخواهند. نقشه گرگها این است که آدمها نفهمیده افکار گرگها را قبول کنند، اما آدمها خودشان میتوانند فکر کنند و بفهمند. میتوانند روی صحنه بروند و نقش خودشان را بازی کنند. چه کسی دوست دارد یک عروسک چوبی باشد که نخهایش دست دیگری است؟