سال 68 در پاریس، پراگ و مکزیک، چیزی جز نتیجه یک تاریخ ناتمام نیست. در فرانسه، جوانهای پاریسی نارضایتی خود را علیه نظم محافظهکار، سرمایهدار و مصرفگرا مطرح میکنند؛ نظمی که تعهدات انسانی جنگ علیه فاشیسم را فراموش کرده است. در موازات با انتقاد فرانسویها از دنیای سرمایهداری، جوانان کشورهای محور شوروی هم به نظم حاکم کرملین معترض شدند.
اوج حوادث اما در پراگ بود؛ جایی که الگوی سوسیالیسم انسانی دوبچک، با ارتش سرخ از یک سو و با جهان سرمایه از سوی دیگر میجنگید. و جنبش 68 مکزیک، جنبشی نه مستقیم، که ضمنی علیه قدرت همسایه سلطهطلب، ایالات متحده آمریکا بود. به قول اوکتایو پاس، مطالبهای دموکراتیک و یا به قول خوئل اورتگا، مطالبه انقللابی. به مانند می پاریس و بهار پراگ، سال 68 مکزیک هم شکست خورد و به پایان رسید. اما آیا این شکستها، در واقع شکستهای پیروسی نبودند؟ شکستهایی ظاهری که ثمره آن در بلندمدت ظاهر میشود: شکستهای پیروسی، و پیروزیهای مدتدار.