جستجو نتیجهای نداشت
نتیجه جستجو
از
تا
وز و وز و وز، زنبورک در اومد از تو کندو دور و برش پر از گل گلای سرخ خوشبو میگفت: تابستون شده وقتشه که کار کنم عسل برم بسازم تو کندو انبار کنم
ببعی یه روز آفتابی بیدار شد از خواب قشنگ میخواست که بازی بکنه بین گلای رنگارنگ جیرینگ جیرینگ صدا اومد بزغاله گفت: ببعی جونم کجا بریم، چی کار کنیم دوست گل مهربونم؟