من، «ردا» را در شب کریسمس 2012، حوالی ساعت چهار صبح، در راه بازگشت به خانه ملاقات کردم. به او پیشنهاد دادم که به استودیوی من برویم. سپس داستان کودکی خود و ورود پدرش به فرانسه را برایم تعریف کرد که از الجزایر گریخته بود. حدود ساعت شش صبح چندتا از وسایلم را برداشت، یک اسلحه بیرون آورد و گفت که میخواهد مرا بکشد. به من توهین کرد، مرا زد، به من تجاوز کرد. فردای آن روز، اقدامات پزشکی، پلیسی و قضایی آغاز شد که به جای ترمیم خشونت، آن را طولانی و تشدید میکند. این کتاب ماجرای آن شب و روزهای بعد را مرور میکند. این بنا که مانند یک در بسته ساخته شده است، اصالت خود را از قدرت موضوع و ساخت رسمی خود میگیرد. در واقع بعدا ادوارد به خواهرش اعتماد کرد و او نیز به نوبه خود حقایق را برای شوهرش تعریف کرد. ادوارد صدای او را از در نیمه باز میشنود. این دو روایت در تقابل تماشایی زبانها در هم تنیده شدهاند و دیدگاههای متفاوتی را در مورد آنچه در آن شب اتفاق افتاده، ارائه میدهند، درباره آنچه که میتواند به درک پویایی پرخاشگری و آسیب کمک کند. آنها دوران کودکی ادوارد، و همچنین دوران ردا و پدرش، اثرات مهاجرت، نژادپرستی و بدبختی را تداعی میکنند. و در مورد مکانیسمهای قانونی که قربانیان با آن مواجه میشوند. این کتاب تاریخچه خشونت، ریشهها، دلایل و علل آن را ارائه میدهد.