خواندن مادام که برای ما فقط نوعی محرک است که کلید جادوییاش در عمق روان ما بابِ سراهایی را میگشاید که راه ورود به آنها را نمیدانستیم، نقشی خجسته در زندگی ما دارد. اما برعکس خطرناک خواهد شد زمانی که به عوض باز کردن چشم ما به حیات شخصی ذهن، جایگزین آن شود؛ زمانی که حقیقت دیگر در نظر ما نه همچون کمال مطلوبی به نظر میآید که تنها با پیشرفت واقعی اندیشه و با تقلای دل میتوان به آن دست یافت، بلکه همچون چیزی مادی درمیان اوراق کتابها، همچون عسلی که تماماً گردآوری دیگران است و تنها کافی است قدمرنجه کنیم و درمیان قفسههای کتابخانهها به آن دست یابیم و منفعلانه در استراحت مطلق ذهن و جسممان تناول کنیم.