«تو خود کوهی» کتابی است درباره وضعیت شایع اما کمتر مطرحشده خودتخریبی که کم و بیش همه ما به آن گرفتاریم. امروزه نیازهای ضروری اما متضاد زندگی رفتارهای خودتخریبگر را تشدید کردهاند. بریانا ویست در «تو خود کوهی» نشان میدهد چرا دست به تخریب خود میزنیم، چه زمان سراغش میرویم و چطور میتوانیم آن را پشت سر بگذاریم.
همانطور که کوه زمانی تشکیل میشود که دو بخش از زمین به هم برمیخورند، کوه شما هم از همزیستیِ نیازهای متضادتان برمیخیزد. کوهِ شما به آشتیدادن دو بخش از شما نیاز دارد: خودآگاه و ناخودآگاه، به ترتیب بخشی از شما که میداند چه میخواهید و بخشی از شما که نمیداند چرا هنوز جلوی خودتان را گرفتهاید.
شاید میدانید که کوهِ شما چیست. شاید کوه شما اعتیاد، وزن، رابطه، شغل، انگیزه یا پول باشد. شاید هم نمیدانید. شاید کوهتان حس مبهمی از اضطراب، عزتنفس پایین، ترس یا نارضایتی عمومی باشد، که دارد به همهچیز سرازیر میشود. کوه بیشتر از اینکه تنگنایی در برابر ما باشد، مشکلی درون ماست، پایهای است ناپایدار که شاید ظاهرش نشان ندهد؛ اما تقریباً تمام بخشهای زندگیمان را تغییر میدهد.
معمولاً وقتی با مشکلی ناگهانی مواجه میشویم، با واقعیت زندگی مواجهیم. وقتی مشکلمان همیشگی است، با واقعیت خودمان مواجهیم. اغلب فکر میکنیم که مواجهه با کوه به معنای مواجهه با سختیهای زندگی است. اینطور فکر میکنیم چون سالهاست ترسهای کوچک، سازگاری و راهکارهای مقابلهای در ما جمع شده و در طول زمان روی هم انباشته شدهاند.
کوه شما سدی است که بین شما و زندگی مطلوبتان قرار گرفته است. مواجهه با آن تنها راه بهسوی آزادی و دگرگونیِ شماست. شما اینجایید چون محرکی زخمتان را به شما نشان داده است و حالا زخمتان راه را و راهتان سرنوشت شما را نشان خواهد داد.
کوهی که مقابل شماست ندای زندگیتان، هدفتان از بودن در این نقطه و مسیری است که در نهایت برایتان روشن شده است. روزی این کوه پشتسر شما خواهد بود؛ اما کسی که در مسیر گذشتن از این کوه، به آن تبدیل میشوید، تا ابد همراه شما خواهد ماند.
در نهایت، شما نه بر کوه، که باید بر خودتان مسلط شوید.