بنیادگرای ناراضی، قصه عشق است و سیاست، روایت در هم تنیدگی تصمیمهای شخصی و رخدادهای کلان. از همان صفحه ابتدایی داستان، این در هم تنیدگی نقطه آغاز روایت میشود. شروع قصه در بازار انارکلی در شهر لاهور پاکستان است؛ جایی که نامش را از قصه عشقی نافرجام میان دختری به اسم انارکلی و شاهزاده سلیم گورگانی گرفته است.
بنیادگرای ناراضی، قصه مواجهه همیشگی شرق و غرب هم هست؛ از روزگار امپراتوری عثمانی تا دوران ادعای امپراتوری آمریکا. محسن حمید در روایت چند لایه داستانش به واکاوی تصورات، پیشفرضها و گاهی توهمات هر دو سوی این مواجهه و تاثیرات مخرب آن دست میزند...