گمان نمیکنم هیچکدام از ما بخواهیم اختیار نوشتن داستان زندگیمان را به تقدیر بدهیم. قلم تقدیر شاید ترسناک باشد.
زندگی کردن همچون قهرمانها- که هیچ شباهتی به تصویر رایج قوی و تنومند بودنشان ندارند و در حقیقت قربانیهایی در حال گذر از مرحله تحولاند- ما را به مفهومی میرساند که آن را معنادرمانی مینامند. این کتاب به شما نشان میدهد چگونه مانند یک قهرمان زندگی کنید تا با ذرهذره وجودتان به احساس هدفمندی و معنا برسید.
«قهرمان در ماموریت» روش سامانیافتهای را به شما آموزش میدهد که میتوانید بهسادگی آن را به کار بگیرید و مسیر زندگیتان را دگرگون کنید.
هر زندگیای که آغاز میشود داستانی در آن شکل میگیرد... صدای تیک تاک ساعت در پسزمینه آن به گوش میرسد. چهار نقاب، چهار چهره... قربانی، شرور، راهنما و «قهرمان» همیشه در صحنهبهصحنه این داستان حضور دارند. در همه فراز و فرودها، همه رنجها و شادیها، شکستها و پیروزیها. قربانیها و شرورها همانندیهای بسیار دارند... به گذشتهشان بنگرید!
راهنماها گویی که اساطیری و دستنیافتنیاند، اما قهرمانها آنهایی هستند که شکست میخورند، ناکارآمد و آسیبپذیرند و با درد و رنج و سردرگمی و نداشتن اعتمادبهنفس دست به گریباناند؛ درست مانند قربانیها.
اما در نقطهای از داستان راه آنها از هم جدا میشود. قربانی برمیخیزد؛ حتی شکسته و زانوزده... و ردای قهرمان به تن میکند. او دیگر میداند که در زندگی رسالتی مهم بر دوش دارد و آن «شدن» است. او خوب میداند که داستانها را در ستایش قهرمانها روایتگری میکنند نه برای قربانیها، شرورها و یا حتی راهنماها!
حال با ماست که کدام نقاب را به صورت درکشیم و کدام چهره را برگزینیم: سوگوار زیستن باشیم یا پدیدآورنده معنا و هدف.